English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 306 (6904 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
target U هدف مشخص
targeted U هدف مشخص
targeting U هدف مشخص
targets U هدف مشخص
targetted U هدف مشخص
targetting U هدف مشخص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
field U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
fielded U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
fields U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
card U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
marker U مشخص کننده
markers U مشخص کننده
replace U دستوری به کامپیوتربرای یافتن یک داده مشخص وقرار دادن چیزدیگری درآن محل
replaced U دستوری به کامپیوتربرای یافتن یک داده مشخص وقرار دادن چیزدیگری درآن محل
replaces U دستوری به کامپیوتربرای یافتن یک داده مشخص وقرار دادن چیزدیگری درآن محل
replacing U دستوری به کامپیوتربرای یافتن یک داده مشخص وقرار دادن چیزدیگری درآن محل
direct objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
indirect objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
object U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
objected U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
objecting U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
aggregate U بیشترین سرعتی که داده روی کانال مشخص میتواند ارسال شود
aggregates U بیشترین سرعتی که داده روی کانال مشخص میتواند ارسال شود
queried U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
queries U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
query U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
querying U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
region U پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
regions U پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
message U حجم اطلاع مشخص
messages U حجم اطلاع مشخص
mean U مشخص کردن چیزی
meaner U مشخص کردن چیزی
meanest U مشخص کردن چیزی
basic U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
word U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
worded U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
relative U محل مشخص در رابط ه با یک مرجع یا آدرس مربوطه پایه
director U نرم افزار نوشتاری چند رسانهای محصول Macromedia که به کاربر اجازه کنترل عناصر در زمان مشخص میدهد
directors U نرم افزار نوشتاری چند رسانهای محصول Macromedia که به کاربر اجازه کنترل عناصر در زمان مشخص میدهد
private U محدوده آدرس حافظه کاربر مشخص , نه برای دستیابی عمومی
privates U محدوده آدرس حافظه کاربر مشخص , نه برای دستیابی عمومی
machine U شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
machined U شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
machines U شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
logic U ولتاژ نمایش وضعیت منط قی مشخص .
volume U نام انتساب شده به دیسک یا نوار مشخص
volumes U نام انتساب شده به دیسک یا نوار مشخص
arithmetic U دستورالعمل برنامه که در آن عملگر عمل مورد نظر را برای اجرا مشخص میکند
location U شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است مشخص میکند
locations U شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است مشخص میکند
update U تغییر یا افزودن داده مشخص در فایل اصلی با اطلاعات به روز شوند
updated U تغییر یا افزودن داده مشخص در فایل اصلی با اطلاعات به روز شوند
updates U تغییر یا افزودن داده مشخص در فایل اصلی با اطلاعات به روز شوند
language U قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص
language U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
languages U قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص
languages U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
analogue U صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
analogues U صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
realised U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
effective U نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
effective U آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
power U قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powered U قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powering U قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powers U قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
rate U تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
rate U حجم داده یاا کارهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
rates U تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
rates U حجم داده یاا کارهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
cyclic U دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
move U دستوری که محل بلاک متن که توسط نشانه گر بلاک مشخص شده است را تغییر میدهد
moved U دستوری که محل بلاک متن که توسط نشانه گر بلاک مشخص شده است را تغییر میدهد
moves U دستوری که محل بلاک متن که توسط نشانه گر بلاک مشخص شده است را تغییر میدهد
structure U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
structures U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
structuring U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
identities U عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود
identities U الگوی بیتها پیش از اولین بلاک داده در نوار مغناطیسی که قالب نوار استفاه شده را مشخص میکند
identity U عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود
identity U الگوی بیتها پیش از اولین بلاک داده در نوار مغناطیسی که قالب نوار استفاه شده را مشخص میکند
specifies U مشخص کردن
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specify U مشخص کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifying U مشخص کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
name U کلمه معرفی فایل ذخیره شده مشخص
names U کلمه معرفی فایل ذخیره شده مشخص
amorphous U دارای ساختمان غیر مشخص
symbolic U 1-هرزبان کامپیوتری که در آن محل ها با نام مشخص شده است .2-هر زبان که برای نوشتن که منبع به کار می رود
symbolic U آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
Other Matches
algorithm U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
cell U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor U کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
locating U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
physiognomonic U مشخص
specifics U مشخص
indistinctive U نا مشخص
named U مشخص
kenspeckle U مشخص
signate U مشخص
specific code U کد مشخص
marked U مشخص
pronounced U مشخص
distinctive U مشخص
highlighted U مشخص
distinguished U مشخص
highlight U مشخص
distinct U مشخص
highlights U مشخص
specific U مشخص
definitions U مشخص کردن
ditinct U روشن مشخص
denoted U مشخص کردن
discriminant U مشخص کننده
specified U مشخص شده
definition U مشخص کردن
diacritical current U جریان مشخص
named vessel U کشتی مشخص
individuate U مشخص کردن
denotes U مشخص کردن
named place of destination U مقصد مشخص
lay down U مشخص کردن
nonsignificant U غیر مشخص
earmarking U مشخص کردن
identifying U مشخص کردن
delineated U مشخص کردن
delineates U مشخص کردن
distinguishing U مشخص اختصاصی
delineating U مشخص کردن
define U مشخص کردن
defined U مشخص کردن
defining U مشخص کردن
denote U مشخص کردن
identifies U مشخص کردن
identified U مشخص کردن
signalled U اشکار مشخص
clean cut U مشخص واضح
clean-cut U مشخص واضح
cleaners U مشخص واضح
assignable U معین مشخص
signal U اشکار مشخص
signaled U اشکار مشخص
delineate U مشخص کردن
indicating U مشخص کننده
distinctive U فرق مشخص
defines U مشخص کردن
registered port U بندر مشخص
identify U مشخص کردن
pathognomic U مشخص مرض
distinctly U بطور مشخص
pathognomomical U مشخص مرض
to create an image for oneself as somebody U مشخص کردن
type genus U نوع مشخص
unarguable U غیرقابلبحثمعلوم مشخص
criss-crossing U با ضربدر مشخص کردن
criss-crosses U با ضربدر مشخص کردن
indication lamp U لامپ مشخص کننده
structureless U بدون ساختمان مشخص
at the specified tenor U بر حسب مفاد مشخص
criss-crossed U با ضربدر مشخص کردن
typified U بانمونه مشخص کردن
check indicator U مشخص کننده مقابله
typifying U بانمونه مشخص کردن
typify U بانمونه مشخص کردن
call one's shot U مشخص کردن هدف
nodose U دارای برامدگیهای مشخص
facies U عبارت مشخص یک طبقه
frequency designation U مشخص کردن فرکانس
typifies U بانمونه مشخص کردن
criss-cross U با ضربدر مشخص کردن
overflow indicator U مشخص کننده سرریزی
named point of destination U نقطه مشخص در مقصد
named port of destination U بندر مقصد مشخص
antiseptics U تمیز و پاکیزه مشخص
antiseptic U تمیز و پاکیزه مشخص
nodous U دارای برامدگیهای مشخص
shaded relief U عوارض مشخص یا بسیارناهموار
named place of delivery at frontier U تحویل در مرز مشخص
shuttle U وسیله نقلیه با مسیر مشخص
shuttled U وسیله نقلیه با مسیر مشخص
blocky U پرشده یا مشخص با قطعات مختلف
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
shuttles U وسیله نقلیه با مسیر مشخص
costing U مشخص کردن هزینه عملیات
margin U مشخص کردن اندازه و حاشیه
margins U مشخص کردن اندازه و حاشیه
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
to be clear to somebody U برای کسی مشخص بودن
known target U هدف شناخته شده یا مشخص
badges U امضاء و علامت برجسته و مشخص
temporarily U برای زمان مشخص یا نه همیشه
named departure point U نقطه مشخص برای حرکت
badge U امضاء و علامت برجسته و مشخص
named port of shipment U بندر مشخص برای حمل
point of aim U نقطه هدفگیری در مسافتهاتی مشخص
settling days U روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
alerted U وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
My departure time is not determined yet . U وقت حرکت من هنوز مشخص نیست.
user U انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
users U انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
Well, duh! [American English] U نه ! جدی می گی؟ [این که کاملا مشخص است]
alert U وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
scheduled plane U هواپیمای مسافربری [با زمان پرواز مشخص]
entry U مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص
circle of influence U دایرهای که حد منطقه تاثیررا مشخص میکند
special U سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
scheduled service plane U هواپیمای مسافربری [با زمان پرواز مشخص]
irishism U عبارت یا اصطلاح یا رسوم مشخص ایرلندی
insignia U علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
dorsiventral U دارای قسمت پشتی وشکمی مشخص
insigne U علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
neither fish nor fowl <idiom> U چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
serve one's purpose <idiom> U مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
To be conspicuous. U انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
operator U انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
determiners U مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
symbolically U آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
operators U انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
internal U نمایش حروف در یک سیستم عامل مشخص
determiner U مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
lanes U مسیر که باخط کشی مشخص میشود
intensity of rain fall U شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
channel U ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
channeled U ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
channeling U ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
key کلیدی که ورودیهای یک رکورد را مشخص میکند
channelled U ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
lane U مسیر که باخط کشی مشخص میشود
channels U ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
alerts U وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
columns U خط عمودی که محل و پهنای ستون را مشخص میکند
column U خط عمودی که محل و پهنای ستون را مشخص میکند
failure U تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
failures U تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
qualities U استاندارد متن چاپ شده از یک چاپگر مشخص
quality U استاندارد متن چاپ شده از یک چاپگر مشخص
software U که امکان اجرای کار مشخص را فراهم میکند
thread count U [تعداد رشته نخ تار یا پود در یک طول مشخص]
semiosis U یک سلسله فعل وانفعالات مشخص جانور علامت
open water U فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
keypad U مجموعهای از کلیدهای خاص برای کاربرد مشخص
imagery pack U بسته حاوی عکسهای هوایی یک منطقه مشخص
selected U یافتن و بازیابی اطلاعات مشخص از پایگاه داده ها
selects U یافتن و بازیابی اطلاعات مشخص از پایگاه داده ها
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
truncation U حذف رقم یک عدد تا به یک طول مشخص برسد
to tap U ولتاژ مشخص کردن [الکترونیک یا مهندسی برق]
work breakdown U روش تقسیم یک عمل به اجزای مشخص و کوچک
voyage charter U اجاره دربست کشتی برای سفری مشخص
dd name U برچسبی که دستور تعریف خاصی را مشخص میکند
category wiring U که نوع کابل ها و سیمهای شبکه را مشخص میکند
tracked U محل شیار مشخص روی دیسک مغناطیسی
identifying U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
track U محل شیار مشخص روی دیسک مغناطیسی
transmissions U اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
boundaries U علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
transmission U اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
boundary U علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
identify U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
tab U کلید کنترلی که ستونهای خروجی را مشخص میکند
tabs U کلید کنترلی که ستونهای خروجی را مشخص میکند
conditional U مین کننده وقوع چندین کار مشخص
identifies U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
select U یافتن و بازیابی اطلاعات مشخص از پایگاه داده ها
balisage U مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
read U تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
reads U تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
compliant U وسیلهای که به مجموعهای از استانداردهای مشخص تط بیق میشود
tracks U محل شیار مشخص روی دیسک مغناطیسی
identified U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
knowledge U دستورات و دانش خبره را در یک فیلد مشخص اعمال میکند
dispatching priority U شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
labeling U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
hierarchical communications system U پایگاه دادهای که رکوردها بهم مربوطند با یک ساختار مشخص
labelled U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labels U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
retrospective search U جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
search U جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص
searched U جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص
searches U جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص
beaufort scale U سیستم اعداد برای مشخص کردن شدت باد
symbolic i/o assignment U نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
searchingly U جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص
programmable function key U یچی که کار مشخص یا دستورات مشخصی به آن منتسب میشود
Recent search history Forum search
1I am good with figures,how about you?
1we drove to visit my parents in Ipswich.
1what is Labbad
1Txp No Source Date
0نحوه کار با نرم افزار waze
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com